عشق چیست؟

(عشق)

به کودکی گفتند: عشق چیست؟ گفت: بازی.

به نوجوانی گفتند: عشق چیست؟ گفت: رفیق بازی.

به جوانی گفتند: عشق چیست؟ گفت: پول و ثروت.

به پیرمردی گفتند: عشق چیست؟ گفت:عمر.

به عاشقی گفتند: عشق چیست؟

چیزی نگفت: آهی کشید و سخت گریست.


عشق

 

عشق یعنی.......
ای که می پرسی نشان عشق چیست ؛ عشق چیزی جز ظهور مهر نیست عشق یعنی مهر بی چون و چرا ؛ عشق یعنی کوشش بی ادعاعشق یعنی مهر بی اما ، اگر ؛ عشق یعنی رفتن با پای سرعشق یعنی دل تپیدن بهر دوست ؛ عشق یعنی جان من قربان اوستعشق یعنی خواندن از چشمان او ؛ حرفهای دل بدون گفتگو  عشق ، یار مهربان زندگی ؛ بادبان و نردبان زندگیعشق یعنی دشت گلکاری شده ؛ در کویری چشمه ای جاری شده
یک شقایق در میان دشت خار ؛ باور امکان با یک گل بهار
در خزانی برگریز و زرد و سخت ؛
عشق تاب آخرین برگ درختعشق یعنی روح را آراستن ؛ بی شمار افتادن و برخاستنعشق یعنی زشتی زیبا شده ؛ عشق یعنی گنگی گویا شدهعشق یعنی مهربانی در عمل ؛ خلق کیفیت به زنبور عسلعشق یعنی گل به جای خار باش ؛ پل به جای اینهمه دیوار باشعشق یعنی یک نگاه آشنا ؛ دیدن افتادگان زیر پا
زیر لب با خود ترنم داشتن ؛ بر لب غمگین تبسم کاشتن
عشق ، آزادی ، رهایی ، ایمنی ؛ عشق زیبایی ، زلالی ، روشنیعشق یعنی تنگ بی ماهی شده ؛ عشق یعنی ماهی راهی شدهعشق یعنی آهویی آرام و رام ؛ عشق صیادی بدون تیر و دامعشق یعنی برگ روی ساقه ها ؛ عشق یعنی گل به روی شاخه هاعشق یعنی از بدیها اجتناب ؛ بردن پروانه از لای کتاب
در میان این همه غوغا و شر ؛
عشق یعنی کاهش رنج بشر
ای توانا ، ناتوان
عشق باش ؛ پهلوانا ، پهلوان عشق باش
ای دلاور ، دل به دست آورده باش ؛ در دل آزرده منزل کرده باش
عشق یعنی تشنه ای خود نیز اگر ؛ واگذاری آب را بر تشنه ترعشق یعنی ساقی کوثر شدن ؛ بی پر و بی پیکر و بی سر شدنعشق یعنی خدمت بی منتی ؛ عشق یعنی طاعت بی جنتی
گاه بر بی احترامی ، احترام ؛ بخشش و مردی به جای انتقام
عشق را دیدی خودت را خاک کن ؛ سینه ات را در حضورش چاک کنعشق آمد خویش را گم کن عزیز ؛ قوت ات را قوت مردم کن عزیزعشق یعنی مشکلی آسان کنی ؛ دردی از درمانده ای درمان کنیعشق یعنی خویشتن را گم کنی ؛ عشق یعنی خویش را گندم کنیعشق یعنی نان ده و از دین مپرس ؛ در مقام بخشش از آیین مپرس
هرکسی او را خدایش جان دهد ؛ آدمی باید که او را نان دهد
در تنور عاشقی سردی مکن ؛ در مقام
عشق نامردی مکن
لاف مردی میزنی مردانه باش ؛ در مسیر عاشقی افسانه باش
دین نداری مردمی آزاده باش ؛ هرچه بالا میروی افتاده باش
در پناه دین ، دکانداری مکن ؛ چون به خلوت میروی کاری مکن
عشق یعنی ظاهر باطن نما ؛ باطنی آکنده از نور خداعشق یعنی عارف بی خرقه ای ؛ عشق یعنی بنده ی بی فرقه ایعشق یعنی آنچنان در نیستی ؛ تا که معشوقت نداند کیستی عشق یعنی ذهن زیباآفرین ؛ آسمانی کردن روی زمینعشق گوید مست شو گر عاقلی ؛ از شراب غیرانگوری ولی
هرکه با
عشق آشنا شد مست شد ؛ وارد یک راه بی بن بست شد
کاش در جانم شراب
عشق باد ؛ خانه جانم خراب عشق باد
هرکجا
عشق آید و ساکن شود ؛ هرچه ناممکن بود ممکن شود
در جهان هر کار خوب وماندنیست ؛ رد پای
عشق در او دیدنیست
شعرهای خوب دیوان جهان ؛ سر
عشق است و سرود عاشقان
" سالک " آری ،
عشق رمزی در دل است ؛ شرح و وصف عشق کاری مشکل استعشق یعنی شور هستی در کلام ؛ عشق یعنی شعر ، مستی ، والسلام

 بر گرفته از سایت شخصی PEJMAN 


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد