نیمه ی اول رجب یاد بود ابو ریحان بیرونی

      ابو ریحان بیرونی که بود؟

 ابوریحان محمد بن احمد بیرونی از دانشمندان بزرگ ایران در علوم حکمت و اختر شناسی و ریاضیات و تاریخ و جغرافیا مقام شامخ داشت، در سال 326 هچری قمری در حوالی خوارزم متولد شده و از این جهت به بیرونی یعنی خارج خوارزم معروف شده. هیچ اطلاعی در باره اصل و نسب و دوره کودکی بیرونی در دست نیست. نزد ابو نصر منصور علم آموخت در 17 سالگی از حلقه ای که نیم درجه به نیم درجه مدرج شده بود، استفاده کرد تا ارتفاع خورشیدی نصف النهار رادرکاث رصد کند، و بدین ترتیب عرض جغرافیایی زمینی آن را استنتاج نماید چهار سال بعد برای اجرای یک رشته از این تشخیص ها نقشه هایی کشید و حلقه ای به قطر 15 ذراع تهیه کرد. در 9 خرداد 376 بیرونی ماه گرفتگی(خسوفی)رادرکاث(زادگاه ابو ریحان) رصد کرد و قبلاٌ با ابوالوفا ترتیبی داده شده بود که او نیز در همان زمان همین رویداد را از بغداد رصد کن. اختلاف زمانی که از این طرق حاصل شد به آنان امکان داد که اختلاف طول جغرافیایی میان دو ایستگاه را حساب کنند وی همچنین با ابن سینا فیلسوف برجسته و پزشک بخارایی به مکاتبات تندی در باره ماهیت و انتقال گرما و نور پرداخت در دربار مامون خوارزمشاهی قرب و منزلت عظیم داشته چند سال هم در دربار شمس المعالی قابوس بن وشمگیر به سر برده، در حدود سال 404 هجری قمری به خوارزم مراجعت کرده، موقعی که سلطان محمود غزنوی خوارزم را گرفت در صدد قتل او برآمد و به شفاعت درباریان از کشتن وی در گذشت و او را در سال 408 هجری با خود به غزنه برد در سفر محمود به هندوستان، ابوریحان همراه او بود و در آنجا با حکما و علماء هند معاشرت کرد و زبان سانسکریت را آموخت ومواد لازمه برای تالیف کتاب خود موسوم به تحقیق ماللهند جمع‌آوری کرد.

           بیرونی به نقاط مختلف هندوستان سفر کرد و در آنها اقامت گزید و عرض جغرافیایی حدود 11 شهر هند را تعیین نمود خود بیرونی می نویسد که در زمانی که در قلعه نندنه به سر می برد، از کوهی در مجاورت آن به منظور تخمین زدن قطر زمین استفاده کرد. نیز روشن است که او زمان زیادی را در غزنه گذرانده است تعداد زیاد رصدهای ثبت شده ای که به توسط او در آنجا صورت گرفته است با رشته ای از گذرهای خورشید به نصف النهار شامل انقلاب تابستانی سال 398 آغاز می شود و ماه گرفتگی روز 30 شهریور همان سال را نیز در بر دارد. او به رصد اعتدالین و انقلابین در غزنه ادامه داد که آخرین آنها انقلاب زمستانی سال 400 بود.

           بیرونی تالیفات بسیار در نجوم و هیات و منطق و حکمت دارد از جمله تالیفات او قانون مسعودی است در نجوم و جغرافیا که به نامه سلطان مسعود غزنوی نوشته، دیگر کتاب آثار الباقیه عن القرون الخالیه در تاریخ آداب و عادات ملل و پاره ای مسائل ریاضی و نجومی که در حدود سال 390 هجری به نام شمس المعالی قابوس بن وشمگیر تالیف کرده این کتاب را مستشرق معروف آلمانی زاخائو در سال 1878 میلادی دررلیپزیک ترجمه وچاپ کرده و مقدمه ای بر آن نوشته است. دیگر کتاب ماللهند من مقوله فی العقل اومر ذوله در باره علوم و عقاید و آداب هندیها که آن را هم پروفسور زاخائو ترجمه کرده و در لندن چاپ شده است دیگر التفهیم فی اوائل صناعه التنجیم در علم هیات و نجوم و هندسه. بیرونی هنگامی که شصت و سه ساله بود کتابنامه ای از آثار محمد بن زکریای رازی پزشک تهیه نمود و فهرستی از آثار خود را ضمیمه آن کرد این فهرست به 113 عنوان سر می زند که بعضی از آنها بر حسب موضوع گه گاه با اشاره کوتاهی به فهرست مندرجات آنها تنظیم شده اند این فهرست ناقص است زیرا بیرونی دست کم 14 سال پس از تنظیم آن زنده بود و تا لحظه مرگ نیز کار می کرد به علاوه 7 اثر دیگر او موجود است و از تعداد فراوان دیگری هم نام برده شده است. تقریباٌ‌ چهار پنجم آثار او از بین رفته اند بی آن که امیدی به بازیافت آنها باشد از آنچه بر جای مانده در حدود نیمی به چاپ رسیده است. علایق بیرونی بسیار گسترده و ژرف بود و او تقریباٌ‌ در همه شعبه های علومی که در زمان وی شناخته شده بودند سخت کار می کرد وی از فلسفه و رشته های نظری نیز بی اطلاع نبود اما گرایش او به شدت به سوی مطالعه پدیده های قابل مشاهده در طبیعت و در انسان معطوف بود در داخل خود علوم نیز بیشتر جذب آن رشته هایی می شد که در آن زمان به تحلیل ریاضی درآمدند. در کانی شناسی، داروشناسی و زبان شناسی یعنی در رشته هایی که در آنها اعداد نقش چندانی نداشتند نیز کارهایی جدی انجام داد اما در حدود نیمی از کل محصولات کار او در اختر شناسی، اختر بینی و رشته های مربوط به آنها بود که علوم دقیقه به تمام معنی آن روزگاران به شمار می رفتند ریاضیات به سهم خود در مرتبه بعدی جای می گرفت اما آن هم همواره ریاضیات کاربسته بود از آثار دیگر بیرونی که هنوز هم در دسترس هستند و می توان اینها را نام برد: اسطرلاب، سدس، تحدید، چگالیها، سایه ها، وترها، پاتنجلی، قره الزیجات، قانون، ممرها، الجماهر و صیدنه، بیرونی در باره حرکت وضعی زمین و قوه جاذبه آن دلالیل علمی آورده است و می گویند وقتی کتاب قانون مسعودی را تصنیف کرد سلطان پیلواری سیم برای او جایزه فرستاد ابوریحان آن مال را پس فرستاد وگفت: من از آن بی نیازم زیرا عمری به قناعت گذرانیده ام و ترک آن سزاوار نیست.

نظر پردازی، نقش کوچکی در تفکر او ایفا می کرد وی بر بهترین نظریه های علمی زمان خود تسلط کامل داشت اما دارای ابتکار و اصالت زیادی نبود و نظریه های تازه ای از خود نساخت ابوریحان بیرونی در سال 440 هجری در سن 78 سالگی در غزنه بدرود حیات گفت.

و رسالات ابوریحان بیرونی

کتب

 


ـ در آثارالباقیه (الآثار الباقیه من القرون الخالیه). روز، که بارزترین و اساسی ترین واحد گاهشماری است، موضوع فصل اول است. بیرونی درباره مزایای مبدا‎‎های مختلف تقویم بحث می کند طلوع یا غروب (که بر مبنای افق اند) و دستگاههایی را که از هر یک استفاده می کنند نام می برد. بعد انواع مختلف سال را تعریف می کند سال شمسی، قمری، یولیانی و ایرانی و مفهوم کبیسه را در کار می آورد و در فصل سوم به تعریف تاریخهای مختلف و بحث در آنها می پردازد.

 
ـ قره الزیجات. کتاب مرجعی که استفاده کننده با کمک آن می توانست همه مسائل نجومی زمان خود را حل کند، و در آن تاکید بیشتر بر محسبات علمی است تا مباحثات نظری، و بدین دلیل شبیه «زیج» های اسلامی است. مباحث نظری، و بدین دلیل شبیه «زیج» های اسلامی است. مباحث این کتاب شامل قواعد تقویم نگاری، طول روز، تعیین «خداوندگار» احکامی سال و ماه روز و ساعت؛ مکان متوسط و مکان واقعی خورشید و ماه و سیارات، ساعت روز، عرض جغرافیایی محل، خسوف و کسوف، و شرایط رویت برای ماه و سیارات است.

 
ـ قانون (القانون المسعودی). این کتاب، که در میان آثار نجومی بازمانده بیرونی از همه جامعتر است، جداول عددی بسیاری را که منجمان و احکامیان قرون وسطی برای حل مسائل متعارف خود لازم داشته اند، به تفصیل شامل است، اما در آن بیش از زیجهای معمولی به گزارشهای رصدی به روش به دست آوردن روابط توجه شده است. کتاب به یازده مقاله و هر مقاله به ابواب و فصولی تقسیم شده است.

 
ـ ممرها (تمهید المستقر اتحقیقمعنی الممر). این کتاب به توصیف پدیده های احکامی محتلفی که لفظ ممر (گذر یا عبور) بر آنها اطلاق می شد، اختصاص دارد. وقتی می گوییم سیاره ای از سیاره دیگر عبور می کند، منظور این است که از لحاظ طول سماوی یا عرض سماوی یا فاصله نسبی تا زمین از آن می گذرد.

 
ـ صیدنه (کتاب اصیدنه فی الطب). بیرونی حقیقت را فقط در نوشته های و گفته ها نمی جست، بلکه میل شدیدی به تحقیق مستقیم در پدیده های طبیعی داشت و این کار را گاهی در سخترین شرایط انجام می داد، و این میل او با قریحه ای در ساختن آلات و ابزار و تمایل به دقت در مشاهدات همراه بود. به دلیل علاقه ای که به دقت داشت، و نیز چون می ترسید که در جریان محاسبات دقت لازم را از دست بدهد و نتایج حاصل از رصد را به نتایج حاصل از محاسبات طولانی ترجیح می داد.

 
ـ التفهیم (التفهیم لاوائل صناعه التنجیم). کتابی است درسی در علم احکام نجوم، که بیش از نیم آن به مقدمات موضوع اصلی اختصاس دارد. کتاب هم به فارسی موجود است وهم به عربی، که ظاهرا هر دو صورت آن را ابوریحان خود فراهم کرده است، و در مجموع پنج فصل دارد.

 
ـ اسطرلاب (کتاب فی استیعاب الوجوه الممکنه فی صفعه الاسطرلاب

 
ـ الجماهر (الجماهر فی معرفه الجواهر

 
ـ سدس (حکایه الاله المسماه السدس الفخر

 
ـ تحدید (تحدید نهایات الاماکن لتصحیح مسافات المساکن

 
ـ چگالیها (مقاله فی النسب التی بین الفلزات و الجواهر فی الحیم

 
ـ سایه ها (افراد المقال فی امر الظلال

 
ـ وترها (استخراج الاوتار فی الدائره

 
ـ پاتنجلی.

 
ـ ماللهند.

 

اجرای برنامه بزرگداشت فردوسی در مراسم صبحگاه




به مناسبت بزرگداشت حکیم فرزانه ی توس، ابوالقاسم فردوسی،بلند آفتاب شعر و حماسه ی ایرانی گروه زبان وادبیّات فارسی در مراسم صبحگاه دومجتمع آموزشی امام خمینی(ره) و حضرت زینب (س) ضمن معرفی حکیم توس، به شعر خوانی  و داستان پردازی از شاهنامه پرداختند.


گروه زبان و ادبیّات فارسی - دمشق



بزرگ داشت عطإار نیشابوری

زندگی نامه عطار نیشابوری

بیست و پنجم فروردین سالروز بزرگداشت شیخ فریدالدین عطار نیشابوری است در ادامه ی مطلب بدین مناسبت شرح زندگی و سبک شعری این شاعر عارف آورده می شود.

زندگینامه عارف بزرگوار ایران جناب شیخ فریدالدین عطار نیشابوری

فریدالدین ابو حامد محمد بن ابوبکر ابراهیم بن اسحاق عطار نیشابوری، یکی از شعرا و عارفان نام آور ایران در اواخر قرن ششم و اویل قرن هفتم هجری قمری است. بنا بر آنچه که تاریخ نویسان گفته اند بعضی از آنها سال ولادت او را 513 و بعضی سال ولادتش را 537 هجری.ق، می دانند ...

زندگینامه:
او در قریه کدکن یا شادیاخ که در آن زمان از توابع شهر نیشابور بوده به دنیا آمد. از دوران کودکی او اطلاعی در دست نیست جز اینکه پدرش در شهر شادیاخ به شغل عطاری که همان دارو فروشی بود مشغول بوده که بسیار هم در این کار ماهر بود و بعد از وفات پدر، فریدالدین کار پدر را ادامه می دهد و به شغل عطاری مشغول می شود. او در این هنگام نیز طبابت می کرده و اطلاعی در دست نمی باشد که نزد چه کسی طبابت را فرا گرفته، او به شغل عطاری و طبابت مشغول بوده تا زمانی که آن انقلاب روحی در وی به وجود آمد و در این مورد داستانهای مختلفی بیان شده که معروفترین آن این است که:
"روزی عطار در دکان خود مشغول به معامله بود که درویشی به آنجا رسید و چند بار با گفتن جمله چیزی برای خدا بدهید از عطار کمک خواست ولی او به درویش چیزی نداد. درویش به او گفت: ای خواجه تو چگونه می خواهی از دنیا بروی؟ عطار گفت: همانگونه که تو از دنیا می روی. درویش گفت: تو مانند من می توانی بمیری؟ عطار گفت: بله، درویش کاسه چوبی خود را زیر سر نهاد و با گفتن کلمه الله از دنیا برفت. عطار چون این را دید شدیداً متغیر شد و از دکان خارج شد و راه زندگی خود را برای همیشه تغییر داد."
او بعد از مشاهده حال درویش دست از کسب و کار کشید و به خدمت شیخ الشیوخ عارف رکن الدین اکاف رفت که در آن زمان عارف معروفی بود و به دست او توبه کرد و به ریاضت و مجاهدت با نفس مشغول شد و چند سال در خدمت این عارف بود. عطار سپس قسمتی از عمر خود را به رسم سالکان طریقت در سفر گذراند و از مکه تا ماوراءالنهر به مسافرت پرداخت و در این سفرها بسیاری از مشایخ و بزرگان زمان خود را زیارت کرد و در همین سفرها بود که به خدمت مجدالدین بغدادی رسید. گفته شده در هنگامی که شیخ به سن پیری رسیده بود بهاءالدین محمد پدر جلال الدین بلخی با پسر خود به عراق سفر می کرد که در مسیر خود به نیشابور رسید و توانست به زیارت شیخ عطار برود، شیخ نسخه ای از اسرار نامه خود را به جلال الدین که در آن زمان کودکی خردسال بود داد. عطار مردی پر کار و فعال بوده چه در آن زمان که به شغل عطاری و طبابت اشتغال داشته و چه در دوران پیری خود که به گوشه گیری از خلق زمانه پرداخته و به سرودن و نوشتن آثار منظوم و منثور خود مشغول بوده است. در مورد وفات او نیز گفته های مختلفی بیان شده و برخی از تاریخ نویسان سال وفات او را 627 هجری .ق، دانسته اند و برخی دیگر سال وفات او را 632 و 616 دانسته اند ولی بنا بر تحقیقاتی که انجام گرفته بیشتر محققان سال وفات او را 627 هجری .ق دانسته اند و در مورد چگونگی مرگ او نیز گفته شده که او در هنگام یورش مغولان به شهر نیشابور توسط یک سرباز مغول به شهادت رسیده که شیخ بهاءالدین در کتاب معروف خود کشکول این واقعه را چنین تعریف می کند که وقتی لشکر تاتار به نیشابور رسید اهالی نیشابور را قتل عام کردند و ضربت شمشیری توسط یکی از مغولان بر دوش شیخ خورد که شیخ با همان ضربت از دنیا رفت و نقل کرده اند که چون خون از زخمش جاری شد شیخ بزرگ دانست که مرگش نزدیک است. با خون خود بر دیوار این رباعی را نوشت:

در کوی تو رسم سرفرازی این است 
مستان تو را کمینه بازی این است

با این همه رتبه هیچ نتوانم گفت
شاید که تو را بنده نوازی این است

مقبره شیخ عطار در نزدیکی شهر نیشابور قرار دارد و چون در عهد تیموریان مقبره او خراب شده بود به فرمان امیر علیشیر نوایی وزیر سلطان حسین بایقرا مرمت و تعمیر شد.
ویژگی سخن:
عطار، یکی از شاعران بزرگ متصوفه و از مردان نام آور تاریخ ادبیات ایران است. سخن او ساده و گیراست. او برای بیان مقاصد عرفانی خود بهترین راه را که همان آوردن کلام ساده و بی پیرایه و خالی از هرگونه آرایش است انتخاب کرده است. او اگر چه در ظاهر کلام و سخن خود آن وسعت اطلاع و استحکام سخن استادانی همچون سنایی را ندارد ولی آن گفتار ساده که از سوختگی دلی هم چون او باعث شده که خواننده را مجذوب نماید و همچنین کمک گرفتن او از تمثیلات و بیان داستانها و حکایات مختلف یکی دیگر از جاذبه های آثار او می باشد و او سرمشق عرفای نامی بعد از خود همچون مولوی و جامی قرار گرفته و آن دو نیز به مدح و ثنای این مرشد بزرگ پرداخته اند چنانکه مولوی گفته است:
عطار روح بود و سنایی دو چشم او 
ما از پی سنایی و عطار آمدیم
معرفی آثار:
آثار شیخ به دو دسته منظوم و منثور تقسیم می شود. آثار منظوم او عبارت است از:
1- دیوان اشعار که شامل غزلیات و قصاید و رباعیات است.
2- مثنویات او عبارت است از: الهی نامه، اسرار نامه، مصیبت نامه، وصلت نامه، بلبل نامه، بی سر نامه، منطق الطیر، جواهر الذات، حیدر نامه، مختار نامه، خسرو نامه، اشتر نامه و مظهر العجایب. از میان این مثنویهای عرفانی بهترین و شیواترین آنها که به نام تاج مثنویهای او به شمار می آید منطق الطیر است که موضوع آن بحث پرندگان از یک پرنده داستانی به نام سیمرغ است که منظور از پرندگان سالکان راه حق و مراد از سیمرغ وجود حق است که عطار در این منظومه با نیروی تخیل خود و به کار بردن رمزهای عرفانی به زیباترین وجه سخن می گوید که این منظومه یکی از شاهکارهای زبان فارسی است و منظومه مظهر العجایب و لسان الغیب است که برخی از ادبا آنها را به عطار نسبت داده اند و برخی دیگر معتقدند که این دو کتاب منسوب به عطار نیست.
آثار منثور:
یکی از معروفترین اثر منثور عطار تذکرة الاولیاست که در این کتاب عطار به معرفی 96 تن از اولیا و مشایخ و عرفای صوفیه پرداخته است.

گروه زبان  وادبیّات فارسی

 مدیریت مدارس جمهوری اسلامی ایران در سوریه، لبنان و اردن

بزرگ داشت شیخ بهایی

به مناسبت بزرگ داشت بهاالدین محمد حسین عاملی معروف به شیخ بهایی  داشمند نامدار قرن یازدهم متولد بعلبک لبنان و متوفی به شهر اصفهان ضمن نصب بروشور در تابلو تقویم ادبی گروه ادبیات در صبحگاه مجتمع به ایراد سخن برداخته شد.

بزرگداشت شیخ اجلُ سعدی علیه الرإحمه

 

 

 حضور مقام معظم رهبری بر مزار سعدی

خداوند گار سخن فارسی، شیخ مصلح ، مشرف الدّین در حوالی سال 606 هجری،در خانواده ای مذهبی در شهر شیراز چشم به جهان گشود.او ابتدا آموزش های اولیه را در شهر خود دید و سپس برای تکمیل تحصیلات خود به بغداد رفت.پس از سی و پنج  سال  سفر در بلاد عربی دوباره به شهر خود بازگشت و  سال های پایان عمرش را در شیراز گذراند و سر انجام در سال 690 هجری وفات یافت. گلستان  را در سال 656 هجری در پایان مسافرت های طولانی و پس از کسب تجربیات فراوان فراهم آورد تا هم نقشی از خود به جای گذارد و هم خلق را نصیحتی کند.

                                                        

              مراد ما نصیحت بود و گفتیم                     حوالت با خدا کردیم و رفتیم

بوستان یا «سعدی نامه» که در واقع اولّین اثر مدوّن اوست و کار سرودن آن به سال 655 تمام شد ه است، یکی از شاهکار های بی رقیب شعر فارسی است.و موضوع آن اخلاق  و تربیت، سیاست و اجتماعیات است و در ده باب: عدل، احسان،عشق،تواضع،رضا، ذکر،تربیّت، شکر،توبه، مناجات و ختم کتاب است.

  سایر آثار عبارتند از: قصاید عربی ، قصاید فارسی، مراثی، ملمعّات و مثلثّات و ترجیعات، غزلیّات، مجالس پنج گانه، نصیحه الملوک و صاحبیّه.

مجموعه ی این آثار کلیّات سعدی نامیده  می شود که ابتدا خود شیخ و بعد هم چند سال پس از وفات او شخصی به نام « ابو بکر بیستون» آن را مدّون کرده و بار ها به چاپ رسیده است.

دنیای شعر و فکر سعدی

« کلیّات سعدی عرصه ی رنگا رنگی است که در آن، همه ی قالب های شعری و چشم گیر ترین اسلوب های نویسندگی، همه ی مضمون های اخلاقی و اندرزی، عاشقی و پارسایی، اجتماعی، تربیتی و حکمی، سیاسی و رعیّت پیشگی و ... دیده می شود و هرکس با هر سنّ و ذوق  و سلیقه ای از سیر در این گلگشت پر صفا ی هنر و اندیشه ی فارسی، سیراب  و دست پر و خشنود     باز می گردد.

   در کلیات سعدی  همه چیز در جای خود قرار دارد. اگر دنیای واقعی و ملموس آدمیان را با همه ی شیرینی ها و تلخی هایش در گلستان می بینیم، در کنار آن دنیا ی  پاک و خواستنی و سراسر آرمانی بوستان هم هست که همگان یک سره در آن به مراد می رسند. دنیای زهد و موعظه  های پارسامنشانه را در قصاید و آشکار ترین رموز عاشقی و معیار های زیبا پسندانه را در فضای سر شار از عاطفه  و احساس غزلیّاتش می بینیم. در کلیّات سعدی اوج و ابتذال دنیای آدمیان هر یک در جایگاه خویش انعکاس یافته است.

بس بگردید و بگردد روزگار                                                   دل به دنیا در نبندد هوشیار

ای که دستت می رسد کاری بکن                                           پیش از آن کز تو نیاید هیچ کار

این که در شهنامه ها آورده اند                                                    رستم و رویینه تن اسفندیار

تا بداند این خداوندان ملک                                                  کز بسی خلق است دنیا یادگار

نام نیکو گر بماند ز آدمی                                                           به کزو ماند سرای زر نگار

سال دیگر را که می داند حیات  ؟                                             یا کجا رفت آن که با ما بود یار؟

صورت زیبای ظاهر هیچ نیست                                               ای برادر سیرت زیبا بیار» 1

  

 

 

 

 

1-     تاریخ ادبیّات ایران و جهان 1 – ص 172

انجمن ادبی  گروه زبان  و ادبیّات فارسی مجتمع های آموزشی  و پرورشی امام خمینی (ره) و حضرت زینب (س)

بزرگ داشت رخشنده ی اعتصامی

·                   

 

 

 

 رخشنده ی اعتصامی ، شهور به پروین اعتصامی، بی همتا شاعری که کلام شیرین و پر از معنی و رمز و رازش، آدمی را به تفکر هرچه بیشتر در مورد زندگی و بودن وا می دارد و با خواندن اشعارش می توان بیشتر و بیشتر به مفهوم هستی دست یافت، از شاعران بسیار نامی معاصر ، فرزند یوسف اعتصام الملک آشتیانی در سال 1285ه.ش در تبریز متولد شد. فارسی و عربی را در دامن خانواده آموخت؛ زیرا هم پدر مردی فاضل و دانشمند بود و هم از درس آموزگاران خصوصی می توانست بهره ببرد.به پیشنهاد پدرش برای آموختن زبان انگلیسی وارد کالج آمریکایی تهران شد. در سفر های داخل و خارج معمولاٌ همراه پدرش بود.  این شاعر آزاده، پیشنهاد ورود به دربار را با بلند نظری نپذیرفت و مدال وزارت معارف ایران را رد کرد. وی از بزرگترین قطعه سرایان معاصر است.به جرأت می توان او را از بزرگترین  شاعران زن ادبیات ایران معرفی کرد.

       از همان آغاز زندگی به شعر و ادب علاقه نشان داد. شعر سرودن را در هشت سالگی آغاز کرد. نخستین شعر هایش را  در مجلّه ی بهار که پدرش منتشر می کرد به چاپ رسانید و مورد تشویق اهل ادب قرار گرفت. از جمله ی عواملی که موجب تقویت ذوق و پرورش استعداد شعری پروین شد، رفت و آمد او به محافل ادبی آن روز گار بود که پدرش با آن ها سر و کار داشت.

       او در سال 1313 ش با یکی از بستگان پدرش ازدواج کرد و به کرمانشاه رفت؛ امّا به دلیل عدم توافق اخلاقی، دو ماه بعد از همسر خود جدا شد و به تهران باز گشت.بدون شک طعم تلخ     نا کامی در ازدواج، در عاطفه ی شعری پروین و قطعات درد ناکی که در عطوفت به کودکان و درماندگان سروده است، مؤثر افتاده باشد. وی سر انجام در سال 1320 ش، در سن سی و پنج سالگی به علّت بیماری حصبه در گذشت و کنار بار گاه ملکوتی حضرت معصومه (س) در قم به خاک سپرده شد.

   اثر، شیوه ی شاعری و مناظره سرایی پروین اعتصامی

        تنها اثر به جای مانده از پروین اعتصامی، دیوان اوست که بار ها چاپ شده است. قصاید او پر نکته و نغز است. قصاید خود را بیشتر به پیروی از سبک ناصر خسرو قبادیانی سروده است؛ امّا روانی و سادگی اسلوب سعدی هم در آن ها نمایان است. بنا بر این می توان گفت: پروین در اشعار خود  با استفاده از دو شیوه ی خراسانی و عراقی به شکل تلفیقی ، شیوه ای تازه و مستقل را پدید آورده است. سروده های او در زمینه ی موضوع های اجتماعی، اخلاقی و اجتماعی است و حالتی اندرز گونه دارد.در سرودن قطعات خود به سنایی و انوری توجه داشته است.

       پروین اعتصامی را مبتکر فن مناظره در شعر معاصر دانسته اند. در شعر او دو طرف مناظره گاه آدمیزادند؛ مانند: دزد و قاضی، مست و هوشیار یا دو جانور همچون گربه و شیر، مور و مار، سگ و گرگ، یا دو شئ مثل سیر و پیاز، کرباس و الماس، گوهر و سنگ، گل و شبنم. بدین سان ، مناظره های او حالت تمثیلی و گاهی به صورت انسان نمایی ( تشخیص ) آمده است.

  اگرچه در روزگاری پر آشوب و اختناق سیاسی و دشواری های اجتماعی می زیسته است؛ امّا با لطافت روح و مناعت اندیشه که به تعبیر برخی از بزرگان ادب فارسی، نوعی عرفان جدید تلقی شده است، به جای پرداختن به مسائل سیاسی نا مطلوب، با طرح کلیّات اخلاقی اجتماعی به بیان فقر و محرومیت و نیاز های شدید عاطفی به ویژه در نسل جوان پرداخته است.

بزرگ داشت یاد و خاطر ه ی این بزرگ بانوی شعر و ادب ایران زمین بر تمامی دوستداران فرهنگ و ادب پارسی فرخنده و خجسته باد. روحش شاد و روانش پر رهرو باد.

                                                                      

نمونه ی مناظرات

شاخ بی بر

آن قصّه شنیدید که در باغ یکی روز                  از جور تبر زار بنالید سپیدار

کز من نه دگر بیخ و بنی ماند و نه شاخی           از تیشه ی هیزم شکن و ارّه ی نجّار

این با که توان گفت که در عین بلندی              دست قدرم کرد به نا گاه نگونسار

گفتش تبر آهسته،  که جرم تو همین بس   کاین موسم حاصل بود و نیست تو را بار

تا شام نیفتاد صدای تبر از گوش                      شد توده در آن باغ سحر هیمه ی بسیار

دهقان چو تنور خود از آن هیمه بر افروخت        بگریست سپیدار و چنین گفت دگر بار

آوخ که شدم هیزم و آتشگر گیتی                    اندام مرا سوخت چنین ز آتش ادبار

از سوختن خویش همی زار م و گریم                آن را که بسوزند، چو من گریه کند زار

خندید بر او شعله که از دست که نالی               نا چیزی تو کرد بدین گونه تو را خوار

آن شاخ که سر بر کشد و میوه نیارد      فرجام به جز سوختنش نیست سزاوار

امروز سر افرازی دی را هنری نیست     می باید از امسال سخن راند نه از پار 

اختر چرخ ادب پروین است      /     هرچه گویی سخنش شیرین است

ضمن عرض تسلیت به مناسبت سالگرد وفات بزرگ بانوی عصمت و طهارت، اخت ثامن الحجج ، حضرت معصومه (س)، و بزرگ داشت بی همتا شاعر زن معاصر، پروین اعتصامی ، در راستای فعالیت های انجمن ادبی، گروه زبان و ادبیّات فارسی ، اقدام به برگزاری مسابقه ی « پروین اعتصامی را بیشتر بشناسیم » نموده است. به ارائه دهندگان پاسخ صحیح تا تاریخ 18/12/90  جوایز نفیس اهداء خواهد شد. جهت ارائه ی پاسخ به آقایان آزاده وحسینی  و سر کار خانم شیرکانی ویا دانش آموزان عضو انجمن ادبی مراجعه نمایید. مطالعه ی بروشور نصب شده در     تابلو های اعلانات دو مجتمع شما را در پاسخ گوی سریع تر کمک خواهد کرد.

1-      پروین اعتصامی سرودن شعر را در چه سنی آغاز کرد و نخستین شعر هایش در کدام مجله به چاپ می رسید؟

1)     9 سالگی مجله ی بهار                     2) 8 سالگی مجله ی بهار

3)12سالگی  - مجله ی بهار                      4) 12 سالگی مجله ی سخن

2-    از جمله عواملی که سبب تقویت ذوق و پرورش استعداد شعری پروین اعتصامی می شد:

1)     حمایت پدرش                           2) رفت و آمد به محافل ادبی آن روزگار

3)تشویق های نظام وفا                      4) گزینه های 1 و 2

3- در بین شعرای معاصر، پروین اعتصامی را مبتکر کدام فن شعری می دانند؟

1)     مرثیه سرایی                          2) مدح و ذم

3)مناظره                                    4) بث و شکوی

4- قبر پروین اعتصامی کجاست؟

1)     قم، در جوار حرم حضرت معصومه (س)               2) باغ طوطی تهران

3)شهر ری، در جوار حرم حضرت عبدالعظیم حسینی    4) مقبره الشعرای تبریز     

5- پروین اعتصامی در سرودن قصاید و قطعات خود به ترتیب از کدام شاعران پیروی کرده است؟

1)     سنایی و انوری ناصر خسرو                       2) ناصر حسرو- سنایی و انوری

3)سعدی انوری و ناصر خسرو                4) ناصر خسرو و سعدی - سنایی   

6- دو پیام مهم شعر مناظره ی « شاخ بی بر» را بنویسید:             

گروه زبان و ادبیّات فارسی

انجمن ادبی مجتمع های آموزشی و پرورشی امام خمینی (ره ) و حضرت زینب(س)

بزرگداشت نیما


زندگینامه:

           علی اسفندیاری ،مشهور به نیما، مردی آتشین مزاج و دلاور از دود مانی کهن که با گله داری و کشاورزی روزگار می گذراند، به سال 1276 در دهکده ی یوش از توابع مازندران پا به عرصه ی وجود گذاشت. کودکی او در دامان طبیعت و در میان شبانان گذشت. با آرامش کوهستان انس گرفت و از زندگی پر ماجرا و دنیای شبانان و کشاورزان تجربه ها آموخت و روح او با رمندگی طبیعت و جهان  دد و دام پیوند خورد. او خواندن و نوشتن را به شیوه ی سنتّی روستا نزد ملای ده آموخت.

             در آغاز نوجوانی با خانواده ی خود به تهران رفت و پس از گذراندن دوران دبستان برای آموختن زبان فرانسه وارد مدرسه ی سن لویی شد.سال های آغازین تحصیل او با سرکشی و نا فرمانی گذشت؛ امّا تشویق و دل سوزی معلمی مهربان به نام نظام وفا طبع سرکش او را رام کرد و در خط شاعری انداخت. آن سال ها جنگ جهان گیر اوّل در جریان بود که در روح نیما تاثیر ویژه ای بر جای گذاشت ومنجر به یاد گیری زبان فرانسوی و عربی شد. استفاده از آثار ادبی شاعران فرانسوی نیز پنجره ای تازه به روی او گشود؛ امّا روح سر کش نیما هنوز نمی توانست در قفس شهر آرام گیرد.

          نیما ابتدا در وزارت مالیه       ( دارایی)  مشغول به کار شده بود و همزمان به محافل ادبی تهران رفت و آمد داشت.و همواره به سخنان صاحب ذوقانی چون ملک الشّعرای بهار و علی اصغر حکمت گوش فرا می داد و از آن ها تجربه ها می آموخت.

        در آغاز نوجوانی به سبک پیشینیان به ویژه سبک خراسانی شعر می ساخت؛ امّا نه این گونه ی شاعری و نه حتّی نشست و بر خاست با شاعران رسمی و سنّت گرا هیچ کدام تشنگی طبع او را سیراب نمی کرد. در سن بیست  و سه سالگی منظومه ی       « قصّه ی رنگ پریده » را سرود که تمرینی واقعی بیش نبود. قطعه ی    « ای شب » که دو سال  بعد از طبع نیما تراوید، آغاز مرحله ای جدّی تر محسوب می شد و به دلیل سوز و شوری که داشت در مجله ی نوبهار بر سر زبان ها افتاد.

          پیامد های سیاسی- اجتماعی کودتای ( 1299) معروف به سوم اسفند، شاعر دل آزرده ی یوش را به کناره گیری از اجتماع  و دوری از محیط نا دلپذیر تهران واداشت. جنگل های انبوه و کوهپایه های  سر به فلک کشیده او را به خویشتن فرا خواند.هوای آزاد کار خود را کرد و نغمه های ناشناس نوتری از چنگ ساز و جان او باز شد که حاصل آن سرودن « قطعه ی افسانه » ، جان مایه ی شاعری نیما بود.

       انتشار افسانه خشم ادیبان و انتقاد و اعتراض آن ها را بر انگیخت؛ امّا نیما _ به قول خودش – هیچ گاه از این عیب جویی ها و خرده گیری ها دل انگیز نشد و با اطمینان بر سر عقیده ی خویش ایستاد.کار او بر خلاف رفقایش در هم شکستن و فرو ریختن نبود، به همین جهت در افسانه یک باره از اصول کلّی شعر فارسی چندان منحرف نشد. وزن وقافیه را در جای خود آورد ؛ امّا برای آن که پشت سر هم تکرار نشود، میان بندها، یک مصراع فاصله انداخت و بدین ترتیب، تغزل نوینی را پدید آورد که بهتر از هر قالب و شکلی می توانست درد ها و تنهایی های شاعر را که در حقیقت درد جامعه ی او بود، زمزمه کند.

        افسانه برای نیما و برای شعر معاصر فارسی تجربه ای بود که باید پشت سر گذاشته می شد؛ امّا هیچ کس به اندازه ی نیما به فرجام این تجربه امید وار نبود. الیته باید گفت که نخستین شعر کاملاً آزاد از قید تخیّل و وزن آرایی و قافیه بندی گذشتگان، شعر     « ققنوس» است که در سال 1316 سروده شد.

 ققنوس، مرغ خوش خوان، آوازه ی جهان                                 آواره مانده از وزش باد های سرد             ..............

        در این فاصله روز های خوش و نا خوش  فراوانی بر نیما گذشت و او را در کوره ی حیات آب دیده تر کرد. سر انجام با عالیه ی جهان گیر ازوداج کرد و به تبعیت از همسرش که – معلّم  بود- به آستارا رفت و در مدرسه ی حکیم نظامی آن شهر به تدریس پرداخت.

        نیما در سال 1311 به تهران باز گشت. با مجله  ی موسیقی همکاری قلمی خود را آغاز کرد و مقاله های متعددی در باره ی شعر  نوشت. شعر های دیگری از جمله « خانواده ی یک سرباز ، بز ملا حسن مسئله گو، پرنده ی منزوی، خروس و بوقلمون ، عمو رجب و میر داماد » را در مسیر کمال بخشی به ساخت بیرونی افسانه سرود؛امّا بهترین شعر او که در آن به نوعی واقع گرایی ادبی و هنری  و حتّی گونه ای تفکر اجتماعی نزدیک شده بود، همان « خانواده ی یک سر باز » بود.

 نیما علاوه بر واقع گرایی، سرودن شعر تمثیلی را که در عصر او رایج بود در پیش می گیرد؛ از جمله شعر تمثیلی ققنوس که اشاره شد و در حقیقت  کنایه ای از سر گذشت خود شاعر است. و یا قطعه های « مرغ غم، غراب، وای بر من، خواب زمستانی و مرغ آمین».1

 سرانجام در زمستان 1338 بر اثر بیماری ذات الرّیه در سن 62 سالگی در تجریش تهران از دنیا رفت؛ امّا بنا به سفارش خودش او را در خانه ی مسکونی اش در زادگاهش به خاک سپردند.

    طبیعت گرایی ( = ناتورالیسم) و سمبولیسم در شعر نیما

                درمطالعه ی شعر نیما،دید تازه ی او به  جهان و طبیعت جلب توجّه می کند.نگاه او به دریا، درختان،گیاهان،پرندگان،حیوانات  و همه ی موجودات یاد آور نگاهی است که شاعران مغرب زمین به این پدیده ها دارند.دید اجتماعی او در سروده های نمادین و انتقادی او تجلّی  می یابد، و در ادب نوین فارسی جایگاهی ویژه دارد.

          از ویژگی های بارز شعر نیمایی، پرداختن به مسائل اجتماعی با زبان نمادین است.شاعر با بهره گیری از عناصر محیط خویش به بیان درد ها و تنگنا های جامعه می پردازد.مثل            « می تراود مهتاب » که تصویر عصر ظلمت زا و جامعه ی غفلت آلودی است که نیما در آن زندگی    می کند.او که دلش از سستی و خواب زدگی جامعه گرفته است، به دنبال یافتن راهی است که بیداری و آگاهی را به جامعه بر گرداند  و یا در شعر        « داروگ » کلماتی مانند کشتگاه، ساحل، ابر، باران و کومه علاوه بر نگاه شاعر به طبیعت اطراف خود، نماد هایی هستند که شاعر به مدد آن ها روزگار خویش را برای ما ترسیم می کند. در این شعر، شاعر عصر سیاه حکومت استبدادی را در جامعه ی خویش تصویرمی کند و نشان می دهد که چشم به راه آینده ای روشن ایستاده و منتظر بارانی است که ظلمت و سیاهی را بشوید و سرسبزی  و شکوفایی را به همراه آورد.2

خشک آمد کشتگاه من

در جوار کشت همسایه 

     گرچه می گویند:

می گریند روی ساحل نزدیک          

             سوگواران در میان  سوگواران

قاصد روزان ابری، داروگ، کی می رسد باران؟

بنا بر این دو ویژگی بارز شعر نیما ؛ یعنی بهره گیری از عناصر طبیعت و ترسیم سیمای جامعه ی خویش، در بیانی نمادین در غالب اشعار او نمایان است.

-----------------------------------

1-       تاریخ ادبیّات ایران و جهان 2  ، چاپ 1382 ، تالیف دفتر برنامه ریزی کتاب های درسی.

2-       ادبیّات فارسی 2، چاپ 1384، تالیف دفتر برنامه ریزی کتاب های درسی، صفحه ی 130.

                  شعر نیما ـ علی‌رغم اعتقاد نیما به سادگی و پیروی از «لحن طبیعی گفتار»-  شعری ابهام پرور و نمادگراست. اکثر نمادهای به کار گرفته شده نیزنمادی از خودِ شاعر است. نمادهایی چون: مرغ آمین، ققنوس، کک‌کی، مرغ غم، مرغ مجسمه و... .  جالب است بدانید که نیما در مجموعه اشعارش حدود دویست و پنجاه و دوبار از واژة  «شب» استفاده کرده و با کاربرد این واژه قصد آن را داشته است که سیمای پلید و دهشتناک هیولای آدمی‌خوار استبداد و اختناق را به تصویر بکشد. البته اگر بخواهیم از دایره ی انصاف خارج نشویم باید بگوییم که بسامد نمادگرایی تنها در شعرهای سیاسی ـ اجتماعی نیما بالاست و در سایر شعرها بهره‌گیری از نمادها از بسامدی طبیعی برخوردار است.
        از زمانی که نیما گام در راه صعب و دشوار تجّددخواهی و نوآوری نهاد، همواره یکی از دل‌نگرانی‌های او که مثل خوره روحش را می خورد وهمچون کابوسی وحشتناک خواب‌های شیرینش را آشفته می‌ساخت، وحشت از برخورد حکومت خودکامه ی وقت با او به جُرم تجّددخواهی و اخلال در امنیّت کشور بود!
هان!ای شب شوم وحشت انگیز
تا چند زنی به جانم آتش؟
یا چشم مرا ز جای برکن،
یا پرده ز روی خود فرو کش
یا باز گذار تا بمیرم
کز دیدن روزگار سیرم 
                                                                                                                                                                   (ای شب، شعر زمان ما، محمد حقوقی، ص 114)
              سیطره ی این وحشت شوم برجان نیما آن‌چنان سنگین بود که نیما در تعدادی از نامه‌ها و یادداشت‌های خود گاهی به صورت مستقیم و گاهی غیر مستقیم و کنایه‌آمیز به آن اشاره کرده است.   برای مثال نیما درنامه‌ای که در سال 1334 به یکی از دوستان خود نوشته، این دل‌پریشی و آشفته حالی خود را با صراحت بیان کرده است:   «من هزاران ورد و تعویذ را برای چشم‌زخم حمایل کرده‌ام... چه بسا که باید چشم در راه هرگونه خبرهای وحشتناک بود، شوخی نپندارید. نزدیک شده است آن روزی که شما در ولایت غربت بشنوید به جرم کوتاه و بلند کردن مصراع‌ها استاد گرامی محکوم به حبس و اعمال شاقه شده باشد!».
                                                                                                                                                                                  (نامه‌های نیما، صص 534 و 535)   جلال آل‌احمد نیز در این خصوص خاطره‌ای از نیما تعریف می‌کند که مؤید همین مطلب است:
«هیچ یادم نمی‌رود که وقتی خانلری از حاشیة دستگاه علم به معاونت رسید، پیرمرد یک روز آمد که مبادا بفرستد مرا بگیرند که چرا شعر را خراب کرده‌ای؟! و خانلری که سناتور شد، این وحشت کودکانه دو چندان شد».
                                                                                                                                                                  (جلال آل احمد، ارزیابی شتابزده، ص 46)
   شمس لنگرودی نیز همین مطلب را به زبان دیگری، چنین بیان می‌کند:
«او حتی می‌ترسید که به بهانه‌های مختلف اما در واقع، به جُرم کوتاه و بلند کردن مصراع‌ها، با زمینه‌سازی‌های پرویز خانلری، محکوم به حبس و اعمال شاقه شود!»
                                                                                                                                                                     (شمس لنگرودی، نیما یوشیج، ص 125)   نیما در جایی دیگر ـ در لایه‌ای از طنز و شوخ طبعی ـ ترس خود را از تبعید و توبیخ توسط حکومت وقت بیان کرده است. اسماعیل شاهرودی نقل می‌کند که:
«نیما از دست شعرای کهنه‌سرا، عجیب دلخور بود. گویا همان موقع وزیر فرهنگ، ملک‌الشعرای بهار بود. نیما یک روز به من گفت:
ـ به وزارتخانه که می‌آیی، شعر نو توی جیب نگذار!
ـ گفتم: چرا گفت: اگر خدای نکرده مأمور دمِ در بفهمد که شعر کوتاه و بلند در جیب داری، هم شغل مرا از دستم گرفته‌ای، هم خودت شلاق خورده‌ای.»
برای احتیاط هم که شده، همیشه در جیب‌هایت قصیده‌ای بالا بلند پنهان کن که لااقل از بلا در امان بمانی».                                                                                                                                                                 (بوطیقای شعر نو، شاپور جورکش، ص 47)   از مطالعة نامه‌ها و یادداشت‌های روزانة نیما می‌توان فهمید که تنها حربه ی شاعر برای فرار از این کابوس وحشتناک و جانکاه، پناه بردن به نمادگرایی (سمبولیسم سیاسی) بوده است. برخلاف نظر بسیاری از مُنتقدان که در تحلیل و واکاوی آثار نیما و مؤلفه‌های شعر نیمایی تنها «نمادگرایی» را یکی از ویژگی‌های سبکی نیما برشمرده‌اند، باید گفت که نیما خود «نمادگرایی ـ سمبولیسم» را جزء ویژگی‌های ذاتی سبک خویش نمی‌دانسته و اگر در مقطعی از زندگی ادبی خویش به این شیوه توسل جُسته، از سر اضطرار و ناگزیری بوده است.
                                                                                                                                                                      (حرف‌های همسایه، نامة 61)

آثار نیما:

-                      قصه رنگ پریده    -  منظومه نیما     -   خانواده سرباز   -    ای شب                                                                                                                                                   - افسانه    -    مانلی     - افسانه و رباعیات   -     ماخ اولا   

-  فریاد های دیگر و عنکبوت رنگ  -  شهر شب و شهر صبح -   ناقوس قلم انداز  -   شعر من - آب در خوابگه مورگان  -  مانلی و خانه سریویلی-   مرقد آقا (داستان)  -  کندوهای شکسته (داستان)

آهو و پرنده‌ها (شعر و قصه  برای کودکان)  

               توکایی در قفس (شعر و قصه برای کودکان)  «تعریف و تبصره و یادداشت‌های دیگر» ، «حرف‌های همسایه»‌ ، «حکایات ، «شعر من»  «قلم‌انداز» ‌«نامه‌های عاشقانه»‌ ، مقاله های با نام ارزش احساسات بز ملّا حسن مسئله گو، پرنده ی منزوی، خروس و بوقلمون، عمو رجب، میر داماد، منظومه افسانه ،شعر ققنوس و.. .

روحش شاد  و روانش پر ره     رو      باد  !

انجمن ادبی و سر گروه زبان و ادبیّات  فارسی


همایش بزرگ داشت فردوسی

در   روزیک شنبه ۲۰/۹/۹۰  جلسه ی با شکوهی با حضور اساتید ایرانی  و سوری    و دانشجویان زبان و ادبیّات فارسی  دانشگاه  های  دمشق، حمص، حلب   ازجمله  دکتر مصطفی بکور رئیس بخش زبان و ادبیّات فارسی  دانشگاه حمص و گروه زبان و ادبیّات فارسی  مدیریت   مدارس جمهوری اسلامی ایران در دمشق، به همّت  و میزبانی رایزنی  فرهنگی جمهوری اسلامی ایران در دمشق برگزار شد یک نفر از استادان  فارسی زبان سوری( دکتر بکور) یک نفر از استادان ایرانی دانشگاه های سوریه مقالات  خود را به زبان عربی  و فارسی ارائه دادند. پس از آن اساتید حاضر در جلسه به سوالات حاضرین در خصوص جایگاه  و شخصیّت فرزانه ی توس ، فردوسی  و اثر گرانسنگ او، شاهنامه  پاسخ گفتند. و در خاتمه ی جلسه  مدیر گروه زبان  و ادبیّات فارسی مدارس سوریه  اشعار ی در وصف فردوسی  خواندند و به جلسه شور و نشاطی مضاعف بخشیدند   

  

 

 

 

 

 

 

 

شعرا

برای مشاهده ی آدرس سایتها به ادامه ی مطلب مراجعه کنید! ادامه مطلب ...

سال روز بزرگ داشت مولوی

مولانا 

 

هشتم مهر ماه 90 سال روز بزرگ داشت مولا نا جلال الدّین محمد مولوی

                 وی حدود سال 604 هجری در بلخ – که آن روز ها خوارزمشاهیان بود –

 دیده به جهان گشود. پدرش«  بها الدّین ولد»، معروف به سلطان العلما ،

 واعظی زبان آور و صاحب نام بود. مولوی هنگام فوت پدر 24 ساله بود.

 بعد از پدر مرشد و راهنمای او « بر هان الدّین محقق ترمذی » بود که از مریدان پدرش بود. و مولوی مراحل سیر و سلوک را نزد او آموخت.

              مهم ترین حادثه ی زندگی مولانا آشنایی با « شمس تبریزی » بود که یکباره سر نوشت و درس ووعظ و مریدان و شاگردان او را دگر گون کرد.   هم نشینی با این درویش بی سر وسامان ،چنان انقلابی در روح  او پدید آورد که در س و وعظ را کنار گذاشت.حاصل این شوریدگی بی باز گشت ، سرودن غزل های شور انگیز و پر ذوق و حالی بود با نام « دیوان کبیر  یا  کلیّات شمس تبریزی ».

                  جدایی از شمس به خاطر شماتت و نا خشنودی مریدان و حتی خانواده او را به جای اوّل خود ؛ یعنی درس و وعظ باز نیاورد بلکه جای گزینی دو مرید دیگر به نام « صلاح الدّین زر کوب و حسام الدّین چلبی » خلاٌ از دست دادن شمس را پر کرده و منجر به سرودن کتاب عظیم « مثنوی معنوی » شد.مثنوی که اقیانوسی از معارف ، حکمت ها و آموزه های عرفانی است که در قالب تمثیل بیان شده است. بی سبب نیست اگر راز توجه و اقبال جهان به مولانا را در همین اثر سترگ که به زبان های مختلف دنیا ترجمه شده ، بدانیم.

                نام مثنوی همواره در کنار کتاب های مقدس بر سر زبان ها بوده و روی آوردن اندیشمندان و متفکران عالم به افکار مولانا، استقبال هنر مندان جهان از اشعار او، همه و همه بیانگر واقعیتی است که مولانا و سخنان او نیاز واقعی بشر امروز است.

       زندگی مولانا ساده و بی تکلّف بوده و درگاه او به روی عامه ی مردم و فقیران و نیاز مندان و درد مندان بیش تر باز بوده تا  سلاطین.او خوش نام ترین و مردمی ترین شاعرزمانه ی خویش حتّی سراسر ادبیّات فارسی است. او را خداوندگار عشق و عرفان  نام نهاده اند.

              او شخصیّتی منحصر به فرد است و در ادبیات و عرفان جهان همتایی برای او نمی توان جست.اگر غربیان «هومر را همتای فردوسی، گوته را همتای حافظ و ویکتور هوگو و لامارتین را همتای سعدی » می دانند برای مولانا در فرهنگ خود همتایی نمی یابند. سخنان مولوی حدود هشت قرن است که از چشمه ی زلال افکار او سر چشمه گرفته و می رود تا به قرن های بعد برسد و عطش معنوی جهانیان را فرو بنشاند. انگار خود مولانا این مساله را می دانسته و درمثنوی پیش بینی کرده است:

هین بدان که ناطقه جو می کند                                                               تا به قرنی  بعد  ما  آبی رسد   

راست است که مولانا به دریای وحی، قرآن، متصل است و آن که به دریا وصل است کم نمی آورد. مثنوی او بنا به تایید بزرگان، تفسیر قرآن کریم است و بزرگ ترین حماسه ی عرفانی جهان. او ناودان نیست که همسای در جنگ آورد او آسمان است:

آسمان شو ابر شو باران ببار                                                                 ناودان بارش کند ناید به کار

آب باران باغ صد رنگ آورد                                        ناودان همسایه در جنگ آورد

او برای همه ی روز گار بشر حرف دارد و سخنان او همیشه تازه است.وسعت دید مولانا آدمی را به اعجاب وا می دارد:

 تو مگو ما را بدان شه بار نیست                                                                با کریمان کار ها دشوار نیست

مولانا انسان را در اندیشه ی درست جست و جو می کند . او اصالت فکر و اندیشه بشر را مایه ی سعادت او می داند:

ای برادر تو همه اندیشه ای                                                                 ما بقی خود استخوان و ریشه ای

گر گل اندیشه ات تو گلشنی                                                           ور بود خاری  تو هیمه گلخنی

او زمینه ساز افزایش معرفت جهانیان است و توانش بشر امروز را بالا می برد. مولانا ما را دعوت به گذر از نام ها و رسیدن به معنا           می کند:                                                                                                                                     اختلاف خلق از نام اوفتاد                                                      چون به معنا رفت آرام اوفتاد

عصر ما عصر آگاهی است و به تحقیق هر که آگاهتر است تواناتر است و مولانا قرنها پیش به این اشاره کرده است:

                                                اقتضای جان چو ای دل آگهی است                                                                        هر که آگه تر بود جانش قوی است

جان نباشد جز خبر در آزمون                                                                                                    هر که را افزون خبر جانش فزون

بشریت برای شناخت افکار مولانا به تکاپو افتاده است؛ مولانا مرز های زمان و مکان را در نوردیده است؛ هندی و تر کی و رومی گرد آمده اند تا مولانای پارسی را بشناسند. آخر همو بود که همدلی را از هم زبانی بهتر می دانست. آری همدلان مولانا در سر تا سر جهان اسرار او را می جویند پس بر ماست که بهوش باشیم و از این قافله عقب نمانیم ؛که مولانا به زبان فارسی سخن گفته است.

                                                                                                                                                                                                                                                              رحیم ازاده عضو گروه زبان و ادبیّات فارسی

        مجتمع های آموزشی و پرورشی حضرت امام خمینی (ره)و حضرت زینب (س)