خود آزمایی های زبان ادبیات و زبان فارسی بیش دانشگاهی

 

زبان و ادبیات فارسی مقطع دبیرستان

 

 

ادبیات زبان فارسی عروض آرایه های ادبی نمونه سوالات

 

پاسخ خودآزمایی های زبان فارسی 2 پیش دانشگاهی

پاسخ خودآزمایی های زبان فارسی 2 پیش دانشگاهی

خود آزمایی درس هفدهم (گویی بط سفید جامه به صابون زده است )ص 87

1-   اسب سیاه : ابرهای تیره / لؤلؤتر: قطره های باران

2- ابر بزرگ و سیاه در حال حرکت را به اسب سیاه قوی هیکلی تشبیه کرده است که در حال تاختن است و قطره های باران همچون مروارید از سم آن فرو می ریزد .// 3- مشک سیاه استعاره از سیاهی درون لاله / در ثمین استعاره از قطره های باران است .

4- چون سبزه ها بسیار و گسترده وکوتاه هستند به خیمه ی لشکریان چین که فراوان هستند تشبیه شده اند و لاله که قامتی بلندتر از سبزه ها دارد و قرمز و زیباست به خرگه یا سراپرده ی بزرگ پادشاه تشبیه شده است ، که در میان خیمه های سربازان به پا شده است // 5-   مسمط

6- گویی بط سفید : تخیلی / مست و هشیار : واقعی و نمادین / راه بی نهایت : تخیلی / دماوند : نمادین / شب کویر : تخیلی ، نمادین ، واقعی / سپیده آشنا : تخیلی و واقعی //7- وقتی که فقط به اطلاعات و آموخته ها تکیه نکند و به تجربه های عاطفی و ارتباط با دنیای بیرون بپردازد.

خودآزمایی درس دماوند ص 91

1- سیم استعاره از برف های روی قله / کمر بند آهنی استعاره از تیرگی های حد فاصل بین قله و دامنه کوه // 2-   بلندی کوه

3- چون کوه دماوند آتشفشان خاموش است و روشنفکران جامعه ی شاعر در برابر ظلم حاکمان خاموش هستند و سکوت کرده اند ، بنابراین شاعر از تشبیه کوه به مشت ، پشیمان می شود و کوه را به قلب افسرده که نشانه ی پژمردگی است تشبیه می نماید.

4- تا چشم بشر روی او را نبیند (بیت به انزوا و گوشه گیری روشنفکران اشاره دارد)// 5-   ورم استعاره از برآمدگی قله ی کوه / کافور استعاره از برف // 6-  شاعر (بهار )

7- دماوند نماد ومظهر انسان های انقلابی یا روشنفکران آگاه به مسائل جامعه ، اما خاموش ( هم چنین      می تواند نماد جامعه یا خود شاعر باشد)//8-   تا وارهی از دم ستوران / وین مردم نحس دیو مانند ،   با شیر سپهر بسته پیمان / با اختر سعد کرده پیوند  یا : چون گشت زمین زجور گردون / چو نین خفه و خموش و آوند    بنواخت زخشم بر فلک مشت / آن مشت تویی تو ای دماوند

خود آزمایی درس نوزدهم (توصیف کویمات و...) ص 94

1- موقعیت طبیعی و تاریخی و جغرافیایی شهرها ، سبک معماری ، مردم شناسی از جهت آداب و رسوم اعتقادات ، محصولات کشاورزی ، پیشه و معیشت مردم // 2-   توصیف واقعی // 3-   به سمت جنوب / از سه طرف به دریا محدود می شود (شبه جزیره )//4- در اطراف شهر طرابلس هیچ منزل و آبادی وجود ندارد بجز دوسه کاروان سرا و توقف گاه //5- مشهد به معنای محل شهادت و محل حضور است . چون در کاروان سرا ، مردم حضور می یابند ، در نثر ناصر خسرو به عنوان مشهد تلقی شده است.//6- نثر ساده و روان / ایجاز / جابه جایی دستوری واژه ها / آوردن دو حرف اضافه برای یک متمم / آوردن جمع الجمع //7-   آدینه ، چون نماز جمعه در آن برگزار می شد.//8-   خندق

9-   نایژه (نای + ژه )= نی کوچک = لوله کوچک

خودآزمایی درس نوزدهم (شب کویر) ص 100

1- بی باک ، صبور ، قهرمان ، شجاع ، بی نیاز ، ایستا و ماندگار ، فروتن (بی چشم داشت نوازش و ستایش ) ، نترس ، بی برگ و بار ، بی گل ، نا امید از شکفتن و ... //2-   درخت بید //3-   خیال //4- نخلستان خاموش و پر مهتاب / کشور سبز آرزوها / چشمه ی مواج و زلال نوازش ها / سرزمین آزادی و نجات / جایگاه بودن و زیستن / آغوش خوشبختی / نزهتگه ارواح پاک / میعادگاه انسان های خوب.//5- حضرت علی (ع) ، درد دل کردن حضرت علی (ع) با چاه از تنهایی و سفاهت مردم //6- عطر الهام / چشمه ی نوازش / آغوش خوشبختی / دامان حریر الهه ی عشق / قندیل زیبای پروین و ... //7- مزرع سبز فلک دیدم و داس مه نو / یادم از کشته ی خویش آمد و هنگام درو ((حافظ))  ساکنان حرم ستر و عفاف ملکوت / با من راه نشین باده ی مستانه زدند ((حافظ))//8-   مهتاب //9- دیدگاه روستاییان را دیدگاهی معنوی و دیدگاه شهریان را دیدگاهی مادی می داند.//10- ولقد زینا السماء الدنیا بمصابیح ... شب ها به مهتاب روشن است یا به قطره های درشت و باران ستاره ، مصابیح آسمان تلمیح به آیه ی فوق دارد ستاره ها به مصابیح تشبیه شده است .

خودآزمایی درس بیست (اورازان ) ص 105

1- کولی ها فقط تابستان ها پیدایشان می شود. چند تا خر دارند و دو برابر آن سگ . سیاه چادر خود را که علم کردند ، کوره ی کوچکی هم بر پا می کنند . زن هاشان به خوشه چینی و در یوزگی و مردها به آهنگری //2-   غرور به خصوصی دارند و افسانه های به خصوصی (دارند)

زن هاشان به خوشه چینی و در یوزگی (می روند) و مردها به آهنگری (می روند)//3- اهالی ، آن را (آب ریزان) معنی می کنند و به معنای دیگر آن را افرازان هم گفته اند.//4- مصالح ساختمان ها (خشت ، تیر ، کاه گل ، چینه ، گل سفید) شکل و ساختار بناهای عمومی نحوه ی تزیین ساختمانها /اختلاف بناهای جدید و قدیم / تفاوت اتاق های زمستانی با تابستانی .

خودآزمایی درس بیست و یکم چند حکایت از اسرارالتوحید 113

1- می خواست به طور غیر مستقیم شیخ بوعبدالله باکو را راهنمایی کند و به او بفهماند که جهنم جای مغروران و متکبران است .

2-   حکایت بهترین خلق//3-   خط بر کسی فرو کشیدن //4 حکایت انسان راستین //5- نکته گویی و عبرت آموختن به شیوه ی غیر مستقیم //6-   بهتر است که خودم را بدترین مردم بدانم //7-   فرو می راند ، فرو می شد ، فرو نتوان کشید ، در آمیزد ، در آمد ، فروآمد //8-   راست باز و پاک باز و امیر باش / با خویش رسید// 9- داستان خاکستر ریختن زنی از همدستان ابولهب بر سر پیامبر اکرم (ص)

درس بیست و یکم سیرت مولانا ص 119

1-   ساده ، شکیبا ، فروتن بود//2- از پیش آمدهای خیر ، زیاد اظهار شادمانی نمی کرد و در حادثه ها هم به شکایت نمی پرداخت .

3- به قول خود مولوی : کوشش بیهوده به از خفتگی  آن چه مهم است تلاش است نه نتیجه ی آن ، تلاش و کوشش در راه تعالی روح اگر چه ممکن است انسان را به حقیقت نرساند ، باعث دوری او از تعلقات دنیا می شود.//4- او دنیا را از ایشان دریغ نمی دارد بلکه ایشان را از دنیا دریغ می دارد یعنی نعمات دنیا را از خانواده اش دریغ نمی دارد ، بلکه آنها را از وابستگی به دنیا می رهاند و آنها را از دنیا دور می دارد که به ارزش و منزل خود پی ببرند.//5-   هجوم صلیبیان و حمله ی مغول //6-   ستیزه برای زنده ماندن //7- بینش مندی را برتر می داند . چون مولوی عارف است و عارفان شناختی را که از طریق دریافت قلبی باشد ، برتر می شمارند .//8-   وقتی نادانان در حق او بد زبانی می کردند بی ادبی آنان را تحمل می کرد .//9- هر دو ، نمونه ی ساده زیستی و مخالفت با زورمندان و تلاش برای ایجاد دنیای تازه بودند.//10-نه آیا باید شکر کنی که باز تو را کبی و او مرکوب .//11- دل کندن از تعلقات دنیایی و نعمت های آن جهانی (دوری از هرچیز غیر از خدا)//12- با نثری گیرا و تحقیقی و بیان شیوا ، شرح حال مولانا را به شیوه ای نو و ترکیبهای بدیع و با استفاده از طنزها و کنایه های زیبا در شکل داستان بیان کرده است .

درس بیست و دوم بارقه های شعر فارسی صفحه 124

1- مردم با تمام وجود به خداوند ایمان داشتند و همه ی پیش آمدها را خواست خداوند می دانستند.//2-   در این قصه ها ، عالم افسانه ها پر رنگ ونگار و پران و نرم است .//3- سعدی جمع کننده ی اضداد است ، مانند شرع و عرفان / عشق و زندگی عملی / شوریدگی و عقل هم برای جوانان هم برای پیران ، هم در سطح افراد مبتدی و هم برای دانشوران و ... //4- این تنها ، خصوصیت کلام سعدی است که سخنش به سخن هم شبیه باشد و به هیچ کس شبیه نباشد ، در زبان فارسی احدی نتوانسته است مانند او حرف بزند و درعین حال نظیر حرف زدن او را هر روز در کوچه و بازار می شنویم .

5- نوعی ازحرکت است بین یورتمه وقدم زدن در اینجا از روی شوق و هیجان بالا و پایین و مارپیچ دویدن .

6- به کمک وسعت دامنه ی کلام و عبارات و ابیات بعدی ، مفهوم متن را در می یابیم .

7-   نویسنده ، خواسته است که برای خطاهای خود عذری بیاورد .

خودآزمایی درس بیست و دوم (افسانه عاشقی تسلی خاطر) ص 126

1- به مناسبت زادگاهش جام و به خاطر ارادتی که به شیخ جام داشت .

2- هرکس از عشق بهره ای نبرده است ، زندگی حیوانی دارد

3- در مصراع اول در معنای حقیقی خود(حیوان بارکش ) به کار رفته است و در مصراع دوم منظور انسانهای بی خبر از عشق و احساس است .

خودآزمایی درس بیست و سوم (میرزا رضا کلهر ) ص 131

1- لباس راسته و بر روی لباس ، عبایی می پوشید . یک چشمش پیچیدگی کمی داشت . قدش متوسط بود ، باریش نوک دار قرمز ، سرش را تماماً می تراشید و تا از خانه بیرون نمی رفت لباس رو نمی پوشید در تابستان با پیراهن و زیر جامه بود . گاهی در حین مشق کردن پیراهن را می کند . در زمستان نیم تنه برک و پوستینی نیز علاوه می کرد .

2- اگرچاپ نویسی های اونبود شایدشیوه ی خاص او در نستعلیق از بین می رفت در حالی که امروز شیوه ی میر عماد پیش افتاده است .

3- نثر کتاب ساده ، روان ، صمیمی ، گیرا و جذاب است و جمله ها کوتاه و رسا می باشد توصیفات دقیق ، جزیی و زیبا است . اطلاعات وسیع ، کامل و با دقت زیاد نوشته شده است .

4-   توصیف شیوه مشق کردن میرزا

5-   پچ پچ / جیک جیک / قار قار / شر شر

6-   یک باره با یک حرکت قلم و بدون برداشتن آن کلمه را به طور کامل می نوشت .

7- سر هم رفته : روی هم رفته ، کلاٌ / از کار در آوردن : کاری را به طور کامل انجام دادن / سروازدن : خودداری کردن ، سرباز زدن

8- آزاد اندیش و منتقدی بود که بدون ترس ، از رفتار حکومت انتقاد می کرد و عقاید سیاسی خود را بی پرده اظهار می کرد.

9- میرزا محمد حسین ذکاءالملک ، میرزا عباس خان قوام الدوله ، میرزا حسن خان مشیر الدوله ، کشیکچی باشی (عبد... خان )، ملک الخطاطین ، میرزا زین العابدین شریف قزوینی صدر الکتاب (سید محمود) مشیر الملک (میرزا حسن خان )

10-                       نفس نکشیدن / نفس عمیق کشیدن

11-                       سخنان شیرین ، شب تلخ ، فریاد خشن ، صدای لطیف ، شعر گرم و ...

12-     تحریر در لغت به معنی نوشتن است . خط تحریری در اصطلاح خط ، نوشتن با دست است .

خط تحریری ، به سبب ظرافت ، زیبایی و سرعتی که در نوشتن آن است برای دست نوشته های ما خط معیار به شمار می رود.

درس بیست و پنجم (قصه عینکم ) ص 144

1-   عینک ، تعلیمی (عصا) ، کراوات

2-   راوی : نویسنده / زمان : نوجوانی نویسنده / مکان : شیراز

3- آه ! او هرگز این صحنه را فراموش نمی کند . برای او لحظه ی عجیب و عظیمی بود که عینک به چشمش رسید ، ناگهان دنیا برایش تغییر کرد و همه چیز برایش عوض شد . با دقت عینک را از جعبه بیرون آورد و آن را به چشمش گذاشت . دسته ی سیمی عینک را به پشت گوش راستش گذاشت ، نخ قند را به گوش چپش برد و چند دور تاب داد و بست در این حال وضع او تماشایی بود قیافه ی یغورش ، صورت درشتش ، بینی گردن کش و عقابی اش هیچ کدام با عینک بادامی شیشه ی کوچک جور نبود.

4- آن جایی که شخصیت داستان ، برای اولین بار عینک به چشمش می زند و دنیا در نظرش تغییر می کند.

5- لحن عامیانه و محاوره ای ، توصیفات دقیق و جزء به جزء توجه به ریزه کاریها و زبان ساده و طنز گونه .

6- الف : مقدار عمر (قد بنده نسبت به سنم دراز بود)   ب: صحنه ی نمایش (چشم را به سن دوختم .         ج: نوعی آفت گیاهی (مثل حاصل سن زده )

7- مگه اینجا دسته ی هفت صندوقی آوردن ؟ (مگر این جا ، دسته ی هفت صندوقی آورده اند ) بیا شاهچراغ در دکون میز سلیمون (بیا شاهچراغ جلودر دکان میرزا سلیمان ) می خواستی زودتر بگی     (می خواستی زودتر بگویی )

8- چشمی که بر آن عینک زده باشند / امروزه به چشمی که با میکروسکوپ و تلسکوپ نگاه می کند ، چشم مسلح می گویند.

آخرین درس ص 151

1-   اول شخص از زبان یک کودک دبستانی //2-   حفظ زبان ملی //3- این اندیشه که آیا کبوترها نیز مجبور خواهند شد ، آوازشان را به زبان بیگانه بخوانند .

4- احساس میهن دوستی ، دفاع از کشور و میهن ، کوشش برای آزادی میهن از اسارت دشمنان و مهم تر از همه اهمیت و ارزش قائل شدن به زبان ملی و حفظ آن .

5-   تکلیف دانش آموزان است (جنبه ذوقی دارد)//6- هنگامی که در معرض هجوم بیگانگان قرار می گیرد و آزادی و حیثیت و ملیتش به خطر نابودی می افتد زیرا نابودی زبان ملی ، نابودی ملت است .//7-   این اندیشه که معلم آن ها را ترک می کند و دیگر او را نخواهند دید.//8- هنگامی که برای کسی نقشه شومی کشیده باشند یا قصد آزار کسی را داشته باشند .

درس بیست و ششم (درآمدی بر ترجمه ) ص 157

1- علوم مختلف ملل مشهور و آثار تمام علمای طراز اول قدیم از هندوستان گرفته تا اسکندریه و یونان در دسترس علمای اسلامی قرار گرفت .

2- شاگردان ایرانی دارالفنون زیر نظر استادان اروپایی ، کتاب های درسی را در رشته های مختلف ترجمه کردند.

3- ترجمه ی این آثار در ساخت شخصیت فرهنگی فرد و جامعه اثر گذاشت ، مردم را بیدار کرد با دنیایی تازه آشنا نمود ، واژگان زبان فارسی را غنی ساخت ، نثر را پویا تر کرد ، ساده نویسی را رواج داد ، شعر را از حالت یکنواختی گذشته رها نید و به کار نویسندگی و شاعری جهت بخشید . روشهای جدید تحقیق به پژوهندگان آموخت و سرانجام موجب رواج علم و فنون در ایران گردید.                                                         

4-   مناسب ترین شکل ترجمه ، آن است که هیچ قسمتی از صورت و معنی از بین نرود.

5- ترجمه ارتباطی (آزادیاروان) ترجمه ای است که در آن مترجم به گیرنده پیام (خواننده) توجه دارد و ساخت های نا آشنای قالب و محتوا را از زبان مبدا به زبان مقصد وارد نمی کند .اما در ترجمه ی معنایی (تحت اللفظی و دقیق ) مترجم به نویسنده توجه دارد تا به خواننده و سعی می کند ساخت های زبان مبدا را به زبان مقصد (درترجمه ) وارد کند . از این رو چنین ترجمه ای به سادگی قابل فهم نیست . در واقع طرفداران ترجمه ی ارتباطی ، خواننده را اصل می دانند و طرفداران ترجمه ی معنایی بیشتر به نویسنده و اصل نوشته و پیام او توجه دارند .//6-   فعالیت دانش آموزی//7- شاهنامه به زبان های عربی ، فرانسوی ، ایتالیایی / رباعیات خیام به زبان های انگلیسی و آلمانی / دیوان حافظ به زبان آلمانی ، عربی و ...

خودآزمایی درس بیست و هفتم (جهاد) ص 160

1-   هماهنگی کافران در باطل خویش و پراکندگی مسلمین در حق خود

2- آنان هیچ یک ، خود را برای جهاد آماده نکردند و از خوارمایگی هرکس کار را به گردن دیگری انداخت تا آن که اگر در تابستان ایشان را فرا می خواند می گفتند هوا گرم است و اگر در زمستان فرمان جنگ   می داد می گفتند هوا سرد است و در پایان به ایشان خطاب می نماید  شما که از گرما و سرما چنین   می گریزید با شمشیر آخته کجا می ستیزید .//3-   کارها را به هم می ریزید و آشفته می کنید.//4-   حضرت علی (ع)//5-   مفعول (برای فعل محذوف به قرینه لفظی یعنی نه ، خسته ای بر جای نهاده )

6- خدا جامه ی خواری بر تن او پوشاند و فوج بلا بر سرش کشاند/ به خواری محکوم و از عدالت محروم //7- اگر مرد مسلمانی از غم چنان حادثه ای (حمله ی مرد غامدی و غارت اموال مردم و مظلوم واقع شدن آنها )بمیرد مستحق ملامت نیست .//8-   تن در ندادن به جهاد و تقصیر و کار را به گردن یکدیگر انداختن //9- به خدا سوگند با مردمی در آستانه ی خانه شان نکوشیدند جز که جامه ی خواری بر آنان پوشیدند.

خودآزمایی درس هجرت ص 164

1- الف- آبی که خضر حیات از او یافت                           در میکده جو که جام دارد

    ب -  فیض ازل به زور وزر ار آمدی به دست              آب خضر نصیبه اسکندر آمدی

2 همچنان که جرقه ای برای آتش زدن و سوختن شهر امپراتوران کافی است ، از گفته ی شورانگیز تو آنچنان آتشی بر دلم نشسته که سراپای مرا در تب و تاب افکنده است .

3- هیچ یک را نمی توان پنهان داشت .//4- پاسخ این سؤال ذوقی است . به عنوان نمونه در قطعه تقلید :

تو آن کشتی ای که مغرورانه ، باد در بادیان افکنده است تا سینه ی دریا را بشکافد و پای بر سر امواج نهد و من آن تخته پاره ام که بیخودانه سیلی خور اقیانوسم .

5- آتش است این بانگ نای و نیست باد                       هرکه این آتش ندارد نیست باد

      من هر چه دیده ام زدل و دیده دیده ام             گاهی زدل بود گله ، گاهی ز دیده ام

      خرامان بشد سوی آب روان                            چنان چون شده ، باز جوید روان

خود آزمایی درس (می تراود مهتاب ) ص 172

1-   مهتاب ، شبتاب ، گل ، خار ، صبح ، سحر //2-   رنج و ناتوانی و ناکامی از نتیجه نگرفتن از تلاش //3- اوضاع به هم ریخته و نابسامان اجتماع و نا آگاهی مردم و عقاید نادرست آنان مثل آوار بر سر شاعر خراب می گردد و بر درد و رنج او می افزاید.//4- مسافری خسته و تنها و رنجور که در حال نگریستن به جامعه ی غفلت زده خویش است درعین حال در انتظار بیداری آنان است .//5-   نازک آرای تن ساق گلی / قوم به جان باخته / مانده پای آبله از راه دراز//6-   نگران با من استاده سحر / صبح می خواهد از من و...//7- دست ساییدن کنایه از نا امیدانه تلاش کردن / پای آبله ماندن کنایه از عاجز و ناتوان شدن

خودآزمایی درس بیست و نهم (خوان هشتم ) ص 184

1-   شاهنامه //2- شعر متعهد (خوان هشتم ) دارای پیام و هدف است ، قصه ی درد و میزان سنجش مهر مردان و کینه ی نامردان است درحالی که سروده های دیگر ، بی محتوا و بی هدف و تنها شعر تخیلی است که از نظر ظاهر و لفاظی خوب و زیبا می باشد.//3-   چاه را توصیف می کند که بی شرمی چاه مانند عمق و پهنایش باور نکردنی است.//4- چاهی تاریک و ژرف و پهناور که از هر سو بر کف و دیواره هایش نیزه و خنجر کاشته بودند . چاه غدر ناجوانمردان و بی دردان و افراد پست ، چاهی که بی شرمی آن مانند عمق و پهنایش باور نکردنی بود ، چاهی غم انگیز و شگفت آور که به جای آب در آن زهر شمشیر و نیزه روان بود.//5-   لبخند رستم //6- آتشین پیغام ، پاک آیین ، چاهسار گوش ، کوه کوهان ، تای بی همتا ، مرد مردستان و ...

7- هنگامی که رستم برای نجات کیکاووس به مازندران رفت برای او هفت آفت بزرگ پیش آمد که همه را با قدرت و توانایی خود و توکل به یزدان از پیش برداشت ، درخوان اول : رخش شیر درنده ای را کشت / در خوان دوم : تشنگی بر رستم غلبه کرد که به کمک گوسفندی به آب راه یافت ، درخوان سوم : اژدهایی را کشت / درخوان چهارم : زنی جادوگر به دست رستم کشته شد / در خوان پنجم :اولاد با لشکر خود به جنگ رستم آمد که به دست او گرفتار شد / در خوان ششم : رستم با ارژنگ دیو به جنگ پرداخت / در خوان هفتم : با دیو سپید پیکار کرد و او را از میان برداشت وشاه ایران را نجات داد.

خودآزمایی درس سی ام (صدای پای آب ) ص 190

1- خدا به انسان از همه نزدیک تر است و پدیده های طبیعت ما را به سوی او راهنمایی می کند.//2-   چشم ها را باید شست ، جور دیگری باید دید .//3-   آب ، گل ، نور ، چشم

4-   نمادین //5-   پیشه ام نقاشی است / گاه گاهی قفسی می سازم با رنگ ، می فروشم به شما / تا به آواز شقایق که در آن زندانی است / دل تنهایی تان تازه شود / خوب می دانم حوض نقاشی من بی ماهی است .//6-   سر سوزن ، جانماز ، لای این شب بوها ، تکه نانی //7-  به نمایندگی از کوچکترین و بزرگترین موجودات به وحدت در میان مخلوقات خداوند اشاره دارد.

10-     من نمازم را وقتی می خوانم که اذانش را باد گفته باشد سر گلدسته ی سرو / من نمازم را پی تکبیره الاحرام علف می خوانم / پی قدقامت موج

خودآزمایی درس سی ام (شکوفه اشک )

1-   تضادهای فعلی ، تشبیهات و تشخیص ها  ، پیروی از مضمون واحد و یکدستی شعر //2-   خنده ی شمع ، دست شکوه ، چهره ی عمر ، روی بخت //3-   بخت من خود را در موهای سفید نشان داد (کنایه از پیری )//4- شاعر جوانی را به اسبی تندرو و تشبیه کرده است . و خودش را به گردی که از پای اسب بر می خیزد همان طور که گرد هیچگاه به اسب نمی رسد ، شاعر هم نمی تواند جوانی از دست رفته را باز یابد.//5-   زیرا از تمام جهان ، تنها عشق و محبت معشوق را انتخاب کرده است .//6-   کشیدن به دو معناست 1-  تحمل کردن   2- حمل کردن //7-   بیت اول

درس سی ام (پیش از تو ... )

1-   خفقان اجازه نمی دهد که اعتقادات مردم آشکار شود.//2-   کویر ، خاک ، علف ، دریا //3-   کشور ایران در دوران شاهنشاهی //4-   نمادین و واقعی

با سپاس فراوان از جناب آقای قربانی دبیر زبان و ادبیات فارسی مجتمع های آموزشی شهید چمران 1و2 لبنان

 گروه زبان و ادبیات فارسی مدیریت مدارس جمهوری اسلامی ایران در کشورهای سوریه ، لبنان و اردن

بزرگ داشت شیخ بهایی

به مناسبت بزرگ داشت بهاالدین محمد حسین عاملی معروف به شیخ بهایی  داشمند نامدار قرن یازدهم متولد بعلبک لبنان و متوفی به شهر اصفهان ضمن نصب بروشور در تابلو تقویم ادبی گروه ادبیات در صبحگاه مجتمع به ایراد سخن برداخته شد.

نمایشگاه سهراب

به نام خدا

اهل کاشانم / روزگارم بد نیست / تکّه نانی  دارم ، خرده  هوشی، سر سوزن ذوقی

مادری دارم بهتر از برگ درخت/ دوستانی، بهتر از آب روان    و خدایی که در این  نزدیکی است

                                                   به مناسبت سوم اردیبهشت  ، سال روز بزرگداشت شاعر معاصر، شاعرعرصه ی  ادب   و عرفان  ، سهراب سپهری   ،  بروشور رنگی مصور حاوی آثار و افکار  و تحلیل  مختصری از  شعر او،   به همّت انجمن ادبی گروه زبان وادبیّات فارسی در مجتمع  های آموزشی حضرت زینب (س)  و امام خمینی (ره)   تهیّه   و در تابلو اعلانات  نصب شد. به همین مناسبت مدیر گروه زبان وادبیات فارسی طی سخنانی در مراسم صبجگاه  دو مجتمع به تحلیل آثار  و افکار او برداختند. لازم به ذکر است نمایشگاه نقاشی به  همّت انجمن ادبی   دخترانه    و سر کار خانم شیر کانی در مجتمع حضرت زینب (س ) دایر  شد ه است  و مورد استقبال بازدید کنندگان قرار گرفت.  

 

 

 

گروه زبان و ادبیّات فارسی

مدیریت مدارس جمهوری اسلامی ایران در سوریه، لبنان  و اردن

بزرگداشت سهراب سبهری

 

 

 

سهراب سپهری، شاعر نوپردازی است که از اوان زندگی، با هنر، فرهنگ و ادب رشد یافت. کودکی او با شادی و کنجکاوی؛ نوجوانی اش با پرسش و رسیدن به دانایی و بزرگ سالی اش با درک حقایق همراه شد. او همواره به احساس های پاک و ظریفش بها    می      داد   و با ایمان و اندیشه ای پاک در مسیر شناخت گام می گذاشت: شناخت خود، شناخت خدای خود و حقیقت برپا خاسته از این دو در طبیعت همیشه زنده   ی اطرافش. او را باید از نخستین کسانی دانست که راه نیما را شناخت و به پیروی از او پرداخت.  در این نوشته، به زندگی و شعر سهراب می پردازیم و از او سخن می گوییم.

سال شمار زندگانی:سهراب سپهری، در 15 مهر 1307 در کاشان دیده به جهان گشود. او کودکی را در کاشان، در باغ اجدادی گذراند که در محله دروازه عطا قرار داشت.اهل کاشانم / روزگارم بد نیست / تکه نانی دارم / خرده هوشی / سر سوزن ذوقی / مادری دارم بهتر از برگ درخت / دوستانی بهتر از آب روان / و خدایی که در این نزدیکی است/ لای این شب بوها / پای آن کاج بلند / روی آگاهی آب / روی قانون گیاه.

پدرش، اسداللّه خان سپهری و مادرش، فروغ سپهری نام داشتند. سهراب، به جز سرودن شعر، نقاشی هم می کرد.

اهل کاشانم / پیشه ام نقاشی است / گاه گاهی قفسی می سازم با رنگ / می فروشم به شما / تا به آواز شقایق که در آن زندانی است / دل تنهایی تان تازه شود.

خانواده ای که سهراب در آن می زیست ، اهل فرهنگ و هنر و ادب بودند و تأثیری که سهراب از چنین فضایی می گرفت، در بیشتر زندگی او به شکل گیری باورها و شخصیتش کمک می کرد.

من مسلمانم / قبله ام، یک گل سرخ / جانمازم، چشمه / مُهرم، نور / دشت، سجاده من / من وضو با تپش پنجره ها می گیرم.

کودکی سهراب:سهراب  چنین انگاشته که دوران کودکیِ بسیار خوبی داشته است. او روزهایی سراسر شور و هیجان را در طبیعت باغَ  خانه      می گذراند و لحظه هایی تکرار ناشدنی را تجربه می کرد. سهراب، عاشق روزهای آفتابی بود. اسفند کاشان را نیز به عنوان سرآغاز رویش جوانه ها و شکوفه ها خیلی دوست داشت.

سهراب، بهترین شاگرد مدرسه بود و همیشه او را به عنوان نمونه معرفی می کردند. یکی از سرگرمی های سهراب، گِل بازی در روزهای تابستانی بود. گرفتن حشرات مختلف، نگه داری برخی حیوانات مثل بوقلمون، اردک و مرغ و خروس، دیگر سرگرمی سهراب بود. گیاهان، در زندگی کودکانه سهراب جایی مهم و مؤثر داشتند. سهراب در آغوش طبیعت زنده و ملموس و همگون با وجودش می بالید و سال ها را پشت سر می گذاشت. صبح ها خیلی زود، وقتی که هوا هنوز گرگ و میش بود، از خواب برمی خاست و تا تاریک روشن غروب، به بازی و شیطنت می پرداخت. او همواره پس از انجام دادن تکلیف های مدرسه، نقاشی می کرد.

نوجوانی و جوانی سهراب:طفل پاورچین پاورچین می رفت / دور شد کم کم در کوچه سنجاقک ها / بار خود را بستم / رفتم از شهر خیالات سبک، بیرون / دلم از غربت سنجاقک، پر.

سهراب سپهری، اندک اندک دوران کودکی را پشت سر می گذاشت. شش سال ابتدایی تحصیل به پایان آمد. عادت کتاب خواندن، از زمان فراگیریِ خواندن و نوشتن در کودکی، در سهراب شکل گرفته بود و ساعت های معینی را مطالعه می کرد.

ورزش و شکار پرندگان نیز از دیگر سرگرمی های این دوران سهراب است. در اوقات فراغت هم به سرودن شعر و کشیدن تابلوهای نقاشی  می پرداخت. در انجمن هفتگی شعر نیز شرکت می کرد. سهراب سال های تحصیل در دانشکده را با موفقیت پشت سر گذاشت. استعداد سرشار و شور و اشتیاقش برای فراگیری آموزه های تازه، تحسین و توجه استادان دانشکده را برمی انگیخت.

شخصیّت اجتماعی – دینی سهراب:سهراب سپهری را از میان اشعار و آثارش می توان شناخت.  فضای فکری و ذهن سهراب، روشن و زلال بود. نگاهی دقیق و ریزبین داشت و همه مسائل اطرافش را خوب می دید. سهراب، دوستدار مردم بود و به انسان ها عشق می ورزید. او شخصیتی آرام و محجوب و فروتن داشت.

                                سهراب، لباسی ساده و در عین حال تمیز می پوشید و منظم و مرتب بود. او به زبان و فرهنگ سرزمینش عشق می ورزید و از اینکه گاه و بی گاه زبان فارسی در نشریه ها و رسانه ها از قواعد و اصولش منحرف و به بی راه کشیده می شد، رنج می برد.

سهراب تحت تأثیر ایجاز، فصاحت و بلاغت کلام قرآن کریم می گفت: «کتاب آسمانی ما، گذشته از جنبه الوهیت و تقدسش، از باارزش ترین شاهکارهای ادبی جهان است».با عرفان مشرق زمین و به ویژه مشرق آسیا  و ایران  و عرفای بزرگ اسلامی  به خوبی آشنا بود و انس و الفت داشت.عاطفه و احساس در کلام او موج می زند.سهراب در« عصر پولاد و اصطکاک فلزات» و در ازدحام و صدا های گوناگون عصر ماشین باورمند گوش دادن به آواز حقیقت است و نگران « گم شدن انسان در سطح سیمانی قرن».

شعر سهراب

           به راستی، شعر سهراب، شعری خودجوش است. وی از شاعرانی است که بی آنکه خود توجه داشته باشد، شعر در وجودش نقش می بندد و فرشته الهام هرگز او را تنها نمی گذارد. زبان سپهری، زبانی نرم و لطیف، آرام، مهربان، صمیمی و زیباست.

         نخستین مجموعه ی شعر سهراب به نام « مرگ رنگ » در سال 1330 منتشر شد. او با مجموعه شعر های « زندگی خواب ها »،« آوار آفتاب »،« شرق اندوه » و « حجم سبز » شهرت یافت. زبان شعری او در برخی اشعارش  ساده و بی آلایش و در برخی دیگر،آمیخته با مضامین عرفانی و فلسفی همراه و با نماد هایی است که محصول سفر ها و آشنایی او با آیین بودایی و برهمایی، اندیشه های کریشنا مورتی_ شاعر معروف و معاصر هندی – و نیز اندیشه ی عرفای یزرگ ایرانی و اسلامی است.  شعر او آمیخته ای از حس و عاطفه و آرمان شاعر است. و کلامی است  نمادین . « آب رمز  شاعر  و کاشان  او به اندازه ی  جهان  وسعت دارد.»سهراب با ادبیات اروپایی نیز آشنایی داشت و ترجمه هایی چند نیز از او باقی مانده است.  آخرین مجموعه ی اشعار سپهری « ما هیچ، ما نگاه » همراه با دیگر اشعارش در مجموعه ای به نام « هشت کتاب » در خرداد 1356 منتشر شد.                                                                                                                                                                                                                                                                                           خاطره ای از سهراب

سهراب سپهری می گوید: «روزی در پاریس به دیدار دوستی رفتم و از او خواستم مقداری پول به من قرض بدهد. دوازده فرانک بیشتر نداشت که شش فرانک آن را به من داد. از او خواستم فردا به منزلم بیاید. وقتی آمد، گفتم: سطلی آب به همراه جارویی بردار و برویم. نگاهی پرسش گر کرد و آنها را برداشت و به اتفاق راه افتادیم. در حاشیه خیابانی ایستادیم. از او خواستم کمکم کند تا گوشه ای از پیاده رو را خوب بشوییم و تمیز کنیم. پس از آن، روی زمین به نقاشی پرداختم. چیزی نگذشت که مردم برای تماشا دور ما جمع شدند. بعد از دیدن کار، هر کس با لبخندی ستایش گر، پولی گذاشت و رفت؛ چون نقاشی کنار خیابان، در اروپا معمول است. در مدت کوتاهی، هزار و دویست فرانک گرد آمد. ششصد فرانک را به دوستم دادم و باقی را خود برداشتم».

در سوگ سهراب:زندگی سهراب پس از 52 سال در اردیبهشت 1359 با بیماری سرطان به پایان رسید. روحش شاد روانش پر ره رو باد.

آفتاب پشت پنجره ها

صبح خیال داد ز کف آفتاب را

رؤیا شکست شیشه شیرین خواب را

با چشمه زلال بگو رفت، آن که داشت

قدر صدای زمزمه پای آب را

از او بهشت هشت کتاب است یادگار

گل رفت و ما ز کف ندهیم این گلاب را

سهراب، سایه بود، ولی در بهار عشق

می کاشت پشت پنجره ها، آفتاب را

سهراب، نور بود، ولی در تمام عمر

از چهره برنداشت حریر حباب را

در خلوت سکوت به خورشید راه یافت

افراشت بر فراز سحر، شعر ناب را

نه تو می مانی و نه اندوه                                                                                                                                                                                                            و نه هیچیک از مردم این آبادیبه حباب نگران لب یک رود قسم،                                                                                                                                             و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت،
غصه هم می گذرد،                                                                                                                                                                                                                                                                                     آنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماندلحظه ها عریانند.                                                                                                                                                                                                                                                                                     به تن لحظه خود، جامه اندوه مپوشان هرگز

زندگی با همه‌ی وسعت خویش                                                                                                                                            محفل ساکت غم خوردن نیست

حاصلش تن به جزا دادن و افسردن نیست                                                                                                         زندگی خوردن و خوابیدن نیست

زندگی جنبش  جاری شدن است                                                                   از تماشاگاهه آغاز حیات تا به جای که خدا میداند

  

 

 

 

                                                                  

                                                                        انجمن ادبی  گروه زبان  و ادبیّات فارسی  مجتمع  های آموزشی  و پرورشی  امام خمینی (ره)  و حضرت زینب (س)- دمشق